سلام
عمو اكبر شما كي بود؟
براتون ممكنه عمو تون رو به ما بشناسانيد؟
خوشحال ميشم نظرتون رو در مورد پست جديدم بدونم
چرا آپ نمي کنيد .
ديگه خيلي تکراري شده ها!
يه ذره زود به زود حوصله ام سر رفت .
يه سايت خوب هم مثل شما پيدا شده . اونم يه ذره تنبله!!!!!!!!!!!!!!1
< language=java> > در خيالم........
با خدا كنار ساحل قدم مي زدم و گذشته ام نگاه مي كردم.
همهئ جا دو جاي پا بود . يكي براي من و يكي براي خدا.
تا به سخت ترين لحجظه ي زندگي رسيدم.
يه جاي پا بود.........
به خدا گفتم :چرا در سخت ترين لحظات تنهايم گذاشتي؟
گفت : فرزندم دوستت دارم و تنهايت نمي گذارم.
انجحا كه يك جاي پا بود ...................................................
تو را به دوش مي كشيدم.
به دوش......................................................................
هر گاه قلبت براي ديگران تكان خورد بدان فرشته ها برايت دست
تكان داده اند.
خون من وصيت من است.
اين وصيت نامه ي عموي منه .
از عمو اكبر بيشتر بگيد. مي خوام بدونم.
التماس دعا < language=java> >
فكر نمي كنيد كيفيت كارها خيلي ضعيفِ؟
سلام دوست عزيز
مطلب بسيار زيبايي بود لذت بردم
اجرتان با خدا
< language=java> > عالي بود . جاي شكر داره كه هنوز بعضي ها از اين جور چيزها مي خونند.
منم يه عمو دارم . هفت ساله بودم كه جنازه اش را بعد از دوازده سال اوردند.هر وقت كار اشتباهي مي كنم روم نمي شه به عكسش نگاه كنم . خجالت مي كشم دفترش را باز كنم.
خوشحال شدم به طور اتفاقي شما را ديدم . بهم سر بزنيد خوشحال مي شم . راستي اسم عموي من محمده.
التماس دعا.
سلام عمو اكبر
اولين بارييه كه اومدم وبلاگتون
به خاطر كنجكاوي كه با خوندت پست سيمرغ دچار شدم...
اما خيلي خوش حالم كه اومدم...زيبا بود خيلي
ودل نشين...
برام دعا كنيد خيلي
التمس دعا
يا علي
سلام ...
حدودا بعد از 62 روز بالاخره آپ كردين ...
هر چند منم دير سر زدم ولي ...
اگه ما همون يه شمع را هم براي خودمون روشن نگه داشته بوديم الان وضعمون اين نبود كه !
مشكل ما اينه كه هنوزم از تاريكي متنفر نشديم !
چشمامون به تاريكي عادت كرده !
موفق باشيد ...
يا علي ...