سلام
هنوز مطلبی برای اینجا آماده نکردم. فقط اومدم دو تا خبر بهتون بدم:
1. وبلاگ گروهی «خطّ مقدّم» چند وقته کار خودشو شروع کرده. امروز به عنوان یکی از نویسندگان خط مقدم، یه پست توش گذاشتم که خوندنش خالی از لطف نیست. بد نیست یه نگاهی به همهی پستهای خط مقدم (که تعدادش از تعداد انگشتهای یه دست تجاوز نمیکنه) بندازین و اگه احساس کردین دغدغههاتون با اعضای خط مقدم یکیه، ما رو مطلع کنین تا مقدمات پیوستن شما رو به این وبلاگ گروهی فراهم کنیم.
http://khattemoqaddam.blogsky.com
2. چند ساله که بحث عید فطر توی ایران مشکلساز شده و خیلیا سردرگم میشن که بالاخره ماه رمضون رو 29 روزه حساب کنن یا 30 روزه! هر کی یه نظری میده و خبرهایی هم از قول مراجع عالیقدر شنیده میشه که مردم رو چند دسته میکنه! برادر عزیزم سید کمیل این بحث رو کاملاً موشکافی کرده و همهی شبهات رو برطرف کرده که پیشنهاد میکنم حتماً یه سر بزنید و اون مطلب رو بخونید و عزیزانتون رو هم آگاه کنید:
مسئلهای به نام استهلال (کلیک کنید)
شب قدر برای خیلیا دعا کنید ..... منم یکیش لطفاً!
شهرداری، یک چراغ پرفروغ سر کوچهی محلهمان نصب کرد. اهالی محل، اهلیت نداشتند! با سنگ آن را شکستند و محله در خاموشی فرو رفت. خاموشی را میپسندند، چون راحتتر دزدی میکنند، راحتتر به ناموس مردم تجاوز میکنند، راحتتر...!
شهرداری میدانست. یک لامپ دیگر به جای لامپ شکسته نصب کرد. آن را نیز شکستند. شهرداری دوباره نسبت به تعویض لامپ اقدام کرد. چراغ سوم را نیز خاموش کردند. چراغ چهارم...
برای یازدهمین بار، شهرداری چراغ شکسته را نو کرد. آن را نیز خاموش کردیم. شهرداری فهمید که دیگر فایده ندارد! لامپ دوازدهم را نگه داشت تا وقتی که بفهمیم ارزش روشنایی را و منزجر شویم از تاریکی! چراغ دوازدهم وقتی روشن میشود که ثابت کنیم آن را حفظ خواهیم کرد. صدها سال در خاموشی به سر بردیم و همهی حیثیت خود را باختیم. سی سال است که شمع کوچکی را پاسداری میکنیم تا ثابت کنیم دیگر بزرگ شدهایم و لیاقت چراغ را داریم! از تاریکی متنفر شدهایم. هزاران پروانه فدای این شمع شدند، زیرا به خوبی درک کردیم معنای سخن پیرمان را که «پشتیبان شمع باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد»!
کاش زودتر میفهمیدیم بدون نور، خواندن قرآن محال است!
جانمان به لب آمد. تا کی در انتظار چراغ بمانیم؟!
اللهم عجل لولیک الفرج
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن. 1: بزرگترین تفاوت وبلاگ با دیگر رسانهها اینه که هر وقت حرفی برای گفتن داری توش مینویسی و مثلاً مثل روزنامه مجبور نیستی هر روز پُرش کنی!
پ.ن. 2: عیدتون مبارک.
سلام
پیشنوشت: این بار هم پستم طولانی شد. به تجربه برام ثابت شده که پستهای طولانی مشتری کمی داره... ولی عیبی نداره..... حرفائیه که باید گفته بشه! به نخوندنش میارزه!!!
ــــــــــــــــــ
آن زمان که کشور عزیزمان ایران از داشتن بزرگترین دانشمندان به خود میبالید، کشور ژاپن جزء کشورهای عقبافتاده محسوب میشد. ژاپن، تا زمان بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی، در اقتصاد حرفی برای گفتن نداشت. چه شد که ناگهان به چنین قدرتی تبدیل شد که محصولاتش سراسر گیتی را در مشت خود گرفته است؟ علت پیشرفت سریع ژاپن به سوی توسعه چیست که ما ایرانیان از آن بیبهرهایم؟!
پیشرفت ژاپن را باید در پیشینهی فرهنگی آنان جستوجو کرد. فرهنگ سامورایی که در طول زمان به صورت خفته درآمده بود، به یکباره بیدار شد و اینچنین موجبات شکوفایی یک ملت را رقم زد. در ادامه به برخی چارچوبهای اصلی فرهنگ سامورایی اشاره میکنم تا مقایسهای ذهنی با عملکرد خود داشتهباشیم...
1. کار جمعی: در فرهنگ سامورایی، هدف سازمانی بر هدف شخصی ارجحیت دارد. مطرح شدن شخص در فرهنگ سامورایی جایگاهی ندارد. ژاپنیها، علم روز دنیا را به دست گرفتهاند و از آن به بهترین شکل ممکن استفاده میکنند، ولی هرگز کسب رتبه در المپیادهای علمی و ... را هدف قرار نمیدهند.
2. بهترین بودن: ساموراییها برتریجو هستند و در هر زمینهای که وارد میشوند میخواهند بهترین باشند. میخواهند بهترین خودرو را تولید کنند، بهترین تلویزیون را صادر کنند، بهترین... . در میهن عزیزمان ایران، مصادیق این ضربالمثل زیبا به وفور جریان دارد:
!The enemy of BEST is often GOOD
یعنی معمولاً «خوب» دشمن «بهترین» است! میخواهیم یخچال تولید کنیم، میگویند اینجا را عایقبندی کنید تا صدای یخچال قطع شود، میگوییم «خـــــــــوبه آقا! مگه کی میخواد استفاده کنه! همینجوری خوبه! کفایت میکنه!». میخواهیم زعفران ایران را برای صادرات بستهبندی کنیم، «همین بستهبندی و برچسبکاری خوبه! ارزش نداره...»!
ارزش ندارد «بهترین» باشیم؟؟؟
3. وفاداری: در فرهنگ سامورایی، افراد تا پای جان به سازمان خود وفادارند و حتی اگر وجود خود را برای بقای حیات سازمان مضر ببینند، دست به خودکشی میزنند! هرگز فراموش نمیکنم که دولت ژاپن برای رفع کمبود برنج کشورش، از آمریکا برنج وارد کرد، ولی ژاپنیها در خیابان دست به تظاهرات زدند و گفتند حتی اگر از گرسنگی بمیریم، جز از برنج خود مصرف نخواهیم کرد! متأسفانه در ایران اسلامی به محض اینکه مردم با مشکلی مواجه میشوند، از زیربنا انقلاب و مسئولین کشور را زیر سؤال میبرند!
4. احترام به قانون: در فرهنگ سامورایی، سزای اهانت به قانون پذیرفتهشده «مرگ» است! قانونمداری در همهی اعمال و رفتار ساموراییها موج میزند. یکی از دوستانم که به ژاپن سفر کرده بود تعریف میکرد که در یکی از بزرگراههای ژاپن، مشکلی پیش آمد که اتومبیل آنان متوقف شد. وی افزود: حدود 50 دقیقه همان لاین بزرگراه به خاطر تراکم ترافیک مسدود بود، ولی هرگز هیچیک از خودروها از آن لاین خارج نشد و به خطوط دیگر نرفت و همچنان اتومبیلهای دیگر با سرعت فراوان در لاینهای دیگر بزرگراه در حال حرکت بودند!!! متأسفانه در ایران اسلامی، اکثر مردم تنها تا جایی به قانون احترام میگذارند که آن را همسو با منافع خود تشخیص میدهند.
5. فرمانپذیری: شخص رهبر در فرهنگ سامورایی، قانون ناطق است و اطاعت بی چون و چرا از وی اولویت اول سازمان محسوب میشود. هرگز فراموش نمیکنم که رئیسجمهور ژاپن برای صرفهجویی در مصرف برق، در تلویزیون ظاهر شد و استفاده از لباس خنک را به جای کتوشلوار رسمی جهت استفاده در ادارات توصیه نمود و همه اطاعت کردند... . در کشور عزیزمان ایران، ولی معظم فقیه بارها امر به تولید علم، نهضت نرمافزاری، صرفهجویی، نوآوری و ... کردهاند. به راستی کدامیک از ما در زمینهی اجرای فرامین ایشان گام برداشتهایم؟! آیا عید سعید فطر که ایشان امر به صرفهجویی کردند، تغییری در رفتار مصرفی ما ایجاد کرد؟! آیا به تولید علم پرداختیم؟! در سال نوآوری و شکوفایی سهم ما از «لبّیک» چیست؟!
ـــــــــــــــــــ
فرهنگ سامورایی، در برابر فرهنگ بسیجی (به معنای واقعی کلمه) بسیار بسیار ضعیف است. فرهنگ بسیجی در گوشت و پوست و استخوان ما ایرانیها ریشه دوانده است و جنگ تحمیلی آن را از قرنها خواب بیدار کرد، ولی متأسفانه دوباره داریم آن را میخوابانیم! برای بسیجیهایی که روی مین میخوابیدند تا عملیات شکست نخورد، هدف شخصی مهمتر بود یا هدف سازمانی؟! هنگامی که امام امت فرمان میداد فلانجا باید آزاد شود، همین یک جمله کافی بود تا جانبرکفان بسیجی همه چیز را در راه اجرای فرمان مولایشان فدا کنند. بسیجیانی همچون شهید دکتر بهشتی، پروفسور مصطفی چمران، شهید زینالدین (رتبهی ممتاز ورود به دانشگاه) و ...
...
روحیهی بسیجی را در خود و جامعه زنده نگه داریم...
ـــــــــــــــــــ
پسنوشت: ای خدا، من باید از نظر علم از همه برتر باشم تا مبادا که دشمنان، مرا از این راه طعنه زنند. باید به آن سنگدلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر میفروشند ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد. باید همهی آن تیرهدلان مغرور و متکبر را به زانو درآورم، آنگاه خود، خاضعترین و افتادهترین فرد روی زمین باشم.
(مناجات شهید چمران در دوران دانشجویی در آمریکا)